ديروز با خود مينوشتم تا شايد کسي پيدا شود
و
آن را بخواند
تا
درد دلم را بفهمد
شايد
به فريادم برسد
او
خودش خواند
ولي
گفت:
که
تقصيره خودت است دلت را اسير کردي
به تو زيادي رو داده ام
به او نگاهي کردم
در حاليکه چشمانم از اشک لبريز بود
به او گفتم:
کاش
به دستانم دست نميداي!
به لب هايم زمزمه ي عشق نميدادي!
به حالم حسه عجيبي نميدادي!
کاش!
احيا شود قلب ها
احيا شود دست ها
احيا شود احساس ها