کاش وقتاي تنهايي
يکي از تو سايه مي اومد تو و مثل پسرخاله ميگفت:
نون بيارم؟
نفت بيارم؟
دلت گرفته؟؟
ميگفتم اره...
بعد فقط ميشت کنارم سکوت ميکرد...
ميگفت به درک که رفته
من که باهاتم..
منم مثل کلاه قرمزي سرمو ميذاشتم رو زانوش...
همين فقط همين...