ديگر بس است ،
تا کي بايد دلم را بدهم و شکسته پس بگيرم، تا کي بايد براي اين و آن بميرم؟
در حسرت يک لحظه آرامشم ،
دلم ميخواهد براي يک بار هم که شده شبي را بي فکر و خيال بخوابم…تو هم مثل همه ، هيچ فرقي نداشتي ، هيچ خاطره ي خوبي برايم جا نگذاشتي ،حالا که رفتي ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتي….
گرچه از همان روز اول ميخواستمت ،
گرچه برايم دنيايي بودي و هنوز هم گهگاهي ميخواهمت ،
اما ديگر مهم نيست بودنت ، چه فرقي ميکند بودن يا نبودنت؟سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پريشان کرده ،
دلم اينجا تک و تنها راهش را گم کرده ،
اين شعر را براي تو نوشتم بي پرده ،
هنوز هم دلت نيامده و خيالت ،
خيال مرا پريشان کرده ….
سلام دوست عزيز
ازشمادعوت مي کنم به بازديد ازوبلاگم همچنين نظريادتون نره
موفق باشيد محمد
دوقدم مانده به خنديدن برگ
يک نفس مانده به ذوق گل سرخ
چشم در چشم بهاري ديگر تحفه اي يافت نکردم
که کنم هديه تان يک سبد عاطفه دارم
همه ارزانيتان سال نو پيشاپيش مبارک
آرزو دارم نوروزي که پيش رو داري, آغاز روزايي باشد که آرزو داري…. پيشاپيش مي بوسمت يکي اين ور (‘; ‘ ) يکي اون ور( ‘ ;’) يادت باشه اولين روبوسي عيدو من کردم…پيشاپيشسال نو مبارک