به صد رسيده بودي چشم بسته گرچه قرار ما يک بازي ساده بود نيامدي بگردي و شايد از هزار هم گذشته بودي
من پشت درختها زرد مي شدم و ديگر خيال پيدا شدن از سرم پريد.
من به شکل ساده اي من هستم. اگر اين جا نيستم, گم نشده ام. به سادگي فراموش شده ام. همين... .
سلام دوست عزيز وبلاگ زيبايي داري به منم سربزن اگه موافق بودي لينک کنيم منتظرخبرتم مررسي
سلام شب زيباتون بخير گفتم با خنده بخوابيد فردا سروحال پاشيد اين تصوير تقديم شما
در فروبسته ترين دشواري ،در گرانبارترين نوميدي ،بارها بر سرخود ، بانگ زدم :- هيچت ار نيست مخور خون جگر ،دست که هست !
(فريدون مشيري)
قدوم هميشگي مجازيتان سبز و استوار!!!
قدم رنجه بفرمائيد!!