تو ميروي
تمام ايستگاه ميرود
و من چقدر سادهام
كه سالهاي سال در انتظار تو
كنار اين قطار رفته ايستادهام
و همچنان
به نردههاي ايستگاه رفته تكيه دادهام!اپم بيا
اين روزها در خودم به دنبال يک کليک راست ميگردم
تا از خودم يک copy بگيرم و کنار خودم paste کنم
شايد از اين تنهايي خلاص شدم
سلامدوستان خوبم.
من امروز وبلاگم رو بروز کردم .
کلي نرم افزار و بازي جالب هم گذاشتم.
خواهش مي کنم براي مطالبم نظر بدين.ممنون
يه سري بزنين ضرر نمي کنين.ha21.parsiblog.com
راستي هر کي مايل هست تو نوسيندگي کمکم کنه بگه؟؟؟؟؟؟؟؟
نبودنت را با ساعت شني اندازه گرفته ام ، يک صحرا گذشته است
حال و هواي اين روزهايمان... کمي ابري است!
تشريف بيارين... نيازمند نقدهاي ادبي شما هستم!
سجده ي تازه کار
“کنج گلويم قبرستاني است پرازاحساسهايي که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من …
نبودن هايي هست که هيچ بودني جبرانشان نميکند،وآدمهائي که هرگز
تکرارنمي شوند….
وتو آنگونه اي…
فقط همين…
گنجشک مي خنديد به اينکه چرا هر روز
بي هيچ پولي برايش دانه مي پاشم...
من مي گريستم به اينکه حتي او هم
محبت مرا از سادگي ام مي پندارد...